۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

اینجا دلی تنگ است ، آنجا را نمیدانم

اینجا آسمان ابریست ، آنجا را نمیدانم...
اینجا شده پائیز ، آنجا را نمیدانم...
اینجا فقط رنگ است ، آنجا را نمیدانم...
اینجا دلی تنگ است ، آنجا را نمیدانم.
وقتي كه بچه بودم هر شب دعا ميكردم
كه خدا يك دوچرخه به من بدهد..
بعد فهميدم كه اينطوري فايده ندارد.
پس يك دوچرخه دزديدم
و دعا كردم كه خدا مرا ببخش
هی با خود فکر می کنم ،
چگونه است که ما ، در این سر دنیا ،
عرق می ریزیم و وضع مان این است
و آنها ، در آن سر دنیا ،
عرق می خورند و وضع شان آن است! ...
نمی دانم ، مشکل
در نوع عرق است
یا در نوع ریختن و خوردن
دکتر شريعتي

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر